نمی خوام گریه کنم من، تا تو اشکامو نبینی...

میرم آهسته و نم نم، تا توو تنهاییت بشینی...

میرم از کویر عمرت، تا تو بارون و نبینی،

برگای زرد خیال و دیگه از تنم نچینی...

من پر از حرف سکوتم، تو پر از حرفای تازه...

تو میری تا بی نهایت، دل من خسته می بازه...

کاش از اول می دونستم که تو دریا نمی مونی...

دل من خیلی غریبه، کاش می شد اینو بدونی...

کاش می شد یکباره دیگه، تو بشینی در کنارم...

تو می دونی من بجز تو دیگه هیچ کس و ندارم...

 

زندگی

 

میزی برای کار...

کاری برای تخت...

تختی برای خواب...

خوابی برای جان...

جانی برای مرگ...

مرگی برای یاد...

یادی برای سنگ...

این بود زندگی!!!